معنی جای اسوده

حل جدول

جای اسوده

مامن ، آسایشگاه


اسوده خاطر

فارغ بال


دل اسوده

خاطر جمع،آسوده دل


اسوده و راحت

فارغ، آرام، فارغ البال، خاطرجمع، بی‌خیال

فارسی به عربی

اسوده

سهل، هادی، هدوء


اسوده نگذاشتن

ازعاج

فارسی به آلمانی

اسوده

Bequem, Einfach, Leicht

فرهنگ عمید

مترادف و متضاد زبان فارسی

جای

به‌ازا، عوض

فرهنگ فارسی هوشیار

جای

مطلق مکان، جا، مقام


آرام جای

(اسم) جای استراحت جای آسایش.


پناه جای

جای استوار، پناهگاه

لغت نامه دهخدا

آرام جای

آرام جای. (اِ مرکب) جای استراحت:
پرستش کنم پیش یزدان به پای
نبیند مرا کس به آرام جای.
فردوسی.


پهن جای

پهن جای. [پ َ] (اِ مرکب) جای فراخ و پهناور:
برآمد غو بوق و هندی درای
بجوشید لشکر بدان پهن جای.
فردوسی.


قدم جای

قدم جای. [ق َ دَ] (اِ مرکب) جای قدم. قدمگاه. (آنندراج):
اگر تخت والا قدم جای تست
مرا جای بر دست والای تست.
امیرخسرو (از آنندراج).
رجوع به قدمگاه شود.

معادل ابجد

جای اسوده

90

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری